است واقعا چه کاری انجام دهید، فروش یا استخدام کردن افراد؟
اجازه بدهید طور دیگری توضیح دهیم. اگر بازاریابی شبکهای واقعا دربارهی فروش کالاهاست، پس چرا اساس الگوهای تجاری آن این است که به استخدام افراد بیشتر، با تعهد «اجازه بده به دیگران تا کالاها را بفروشند» پاداش میدهد؟ اگر فردی بخواهد به شخص دیگری اجازه دهد تا کالاها را بفروشد، به عبارت دیگر «درآمد منفعل» ایجاد کند، چه کسی واقعا قرار است کالاها را بفروشد. اجازه بدهید ببینیم آیا برنامهای وجود دارد که به ما کمک کند تا ببینیم واقعا «درآمد منفعل» عملی است یا خیر؟ برای جواب دادن به این سؤال باید از تعداد زیادی پیشفرض استفاده کنیم، زیرا عوامل بسیاری در آن دخیلاند: حاشیهی سود «profit margin» در صورتی که به تنهایی فروش کنید (که به شدت وابسته به هزینههای بازاریابی است)، شرایط فروش در شرکت، اندازهی کسبوکار و گستردگی آن وقتی که افراد جدید به شبکهی بازاریابی معرفی میشوند و سایر موارد. خلاصه اینکه برنامهای که فرض کردهایم به این شرح است: به ما اجازه بدهید تا فردی را که فقط درحال فروش کالا است، با فردی که درآمدش فقط متکی به حق کمسیون است، مقایسه کنیم.
فردی (A) را درنظر بگیرید که در ماه محصولاتی به ارزش دههزار دلار میفروشد، و سود ماهیانهاش با کسرِ همهی هزینهها، ۱۰٪ است. بنابراین هرماه هزار دلار سود میکند. اگر مدیرفروشی استخدام کند تا تمام مسئولیتها را به عهده بگیرد و (A) به استراحتش برسد، با وجود شرایط جدید، به نظر شما (A) چقدر درآمد خواهد داشت؟ درآمد او بستگی به مقدار کمیسیونی دارد که از مدیر فروشاش میگیرد. با فرض حق کمیسیون ۵٪ که آبرومندانه هم هست … درنظر داشته باشید که در مثال پیشِرو، سازمانی یک سطحی را درنظر گرفتهایم، زیرا امکان محاسبهی حقکمیسیونهای سازمان های چندسطحی در این مقاله امکانپذیر نیست. به مثالمان برگردیم، با وجود حقکمیسیون ۵٪، او بدون اینکه کاری انجام بدهد، در ماه درآمدی ۵۰۰ دلاری خواهد داشت و برای حفظ درآمد هزار دلار در ماه، مجبور میشود کالا هم بفروشد. اما از آنجایی که او شخص دیگری را استخدام کردهاست، نمیتواند طبق روال گذشته کالاهایی به ارزش ده هزار دلار بفروشد. اجازه بدهید فرض کنیم که هریک از آنها ۱۰٪ از مشتریهای جدید دریافت میکنند. بنابراین فروش کل دوازده هزار دلار میشود. این درآمد بین دو نفر تقسیم میشود و هریک شش هزار دلار به دست میآورند. هر نفر ۶۰۰ دلار به جیب میزند اما جیب سرشاخه، علاوه برآن ۳۰۰ دلار به عنوان حق کمیسیون (یعنی ۵٪) دریافت میکند. بنابراین سرشاخه ماهیانه ۹۰۰ دلار درآمد دارد. به نظر شما اگر او (A) دو نفر را استخدام کند، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ خُب، میتواند استراحت کند و هیچ کاری انجام ندهد؟ فروشها دوازده هزار دلار است (با فرض اینکه هر فرد جدید، با حق کمیسیون ۱۰٪ به گسترش کسبوکار میپردازد). بنابراین او (A) بدون اینکه دست به سیاه و سفید بزند، هرماه ۶۰۰ دلار به جیب میزند. هریک از زیرشاخهها ۶۰۰ دلار بهطور مستقیم کسب درآمد میکنند.
اگر شما تعداد زیرشاخهها را افزایش دهید، بهبودی در آمار و ارقام روی نخواهد داد؛ البته با فرض اینکه هر مدیر فروش کسبوکار را با سود ۱۰٪ به رشد میرساند. بنابراین با استخدام ده نفر، سود حاصل از کسبوکار دو برابر میشود. با فروش کلی بیست هزار، او هیچکاری نمیکند اما هرماه هزار دلار به جیب میزند. متأسفانه هر مدیرفروش تنها دو هزار دلار (بیست هزار دلار تقسیم به ده میشود) در فروش به دست میآورد و هر کدام دویست دلار، یعنی ۱۰٪ سود میکنند. بنابراین انتخاب بسیار واضح است: او (A) میتواند هرماه کارش را انجام دهد و نیز کالاهایی به ارزش ده هزار دلار، برای کسب هزار دلار بفروشد، یا میتواند ده نفر دیگر را برای فروختن کالاها استخدام کند، کاری نکند و هر ماه هزار دلار به جیب بزند. قضاوت کنید، آیا رؤیایی نیست که درحال لم دادن میتوانید پول درآورید؟ تعجبی ندارد که شبکههای بازاریابی(MLM) این رؤیای استثنایی (کار نکن و پول دربیاور) را به شما می فروشند.
شبکههای بازاریابی به فرد میآموزند که افراد زیادی را استخدام کند و به آنها اجازهی فروش کالا بدهد و در عین حال از تلاش آنها ثروت کسب کنند. مطلوبترین نتیجهی شبکههای بازاریابی همین است! و چیزی که هرکسی در تلاش است تا به دستش بیاورد، همین است. همه میخواهند سرشاخه باشند تا مجبور به کار کردن نباشند و افراد در زیرشاخهها، آنها را پشتیبانی کنند. هیچ کس مایل نیست زیر شاخه باشد و «درآمد فعال» داشتهباشد، همهی افراد از طریق استخدام کردن افراد جدید، به دنبال «درآمد منفعل» هستند. اما هیچ وقت این خواسته برآورده نمیشود. با فرض اینکه در واقع شبکههای بازاریابی کالاهایی برای فروش دارند، این کسبوکار را هرمی نمینامیم. اما متأسفانه اکثر اوقات کالاها