ش صف دیگری را انتخاب کرده بودید؟ آیا صف خود را عوض میکنید؟ اکثر مواقع اگر صف را عوض کنید هیچ تفاوتی در سرعت شما نخواهد داشت. البته گاهیاوقات ممکن است تفاوت داشته باشد. همیشه بهجای اینکه از خواندن روزنامه لذت ببرید فکر خود را درگیر این صف و آن صف میکنید. یک صف را انتخاب کنید، به اول صف هم میرسید،مگر غیر از این است؟ تازه وقتی هم برسید بعضی مواقع یک صف دیگر جلویتان ایجاد خواهد شد! تنها ضمانت قطعی این است که اگر هرگز وارد صف نشوید نمیتوانید به اول صف برسید. بهعبارت بهتر، بالاخره به اول صف میرسید. زندگی هم همینطور است – پس بهجای اینکه به این صف و آن صف فکر کنید کارتان را انجام دهید!
بر مدیریت انرژی تسلط پیدا کنید نه بر مدیریت زمان
افراد زیادی را میشناسم که بزرگترین مانع برای رسیدن به اهداف خود را زمان میدانند. اما اگر از همان افراد درخصوص برنامههای تلویزیونی، فیلمها و زندگی خصوصی بازیگران بپرسید سیر تا پیاز ماجرا را برایتان تعریف خواهند کرد؛ چرا که هر شب بهمدت چهار ساعت تمام روی کاناپه جلوی تلویزیون لم دادهاند. خیالتان را راحت کنم که آنها با این کار مرتکب بسیاری از اشتباهات رایجِ وقتکُشی میشوند.
من دریافتهام که زمان برای این افراد مسئله نیست – البته مسئلهی من هم نیست. بلکه مسئلهی اصلی انرژی است. من درحال حاضر برنامهی غذایی، ورزشی و کاری خود را حول محور استفاده از انرژی و تجدید انرژی تنظیم میکنم. این نکته مطالب زیادی را در خود دارد، اما برای رسیدن به اهداف بزرگ خود همانطور که به خواب بیشتر، نوشیدن آب بیشتر، قدمزدن و قطع مصرف قند و شکر نیاز داریم، به انرژی هم بسیار نیازمندید. این مقیاسها، میتوانند ساعتهای زیادی از انرژی متمرکز را به روزهای شما بیفزایند. من بر این باورم که با رعایت این نکته، خواهید توانست کاری را که دیگران ظرف ۸ الی ۱۰ ساعت در یک روز کاری انجام میدهند، طی ۲ ساعت به انجام برسانید.
کمالطلبی فلجکننده است
وقتی کمالطلب باشید منجمد خواهید شد و نمیتوانید به جلو حرکت کنید. بهجای کمالطلبی برآنچه «به اندازهی کافی خوب» است و میتوانید آن را امروز انجام دهید تمرکز میکنید تا به جلو حرکت کنید. بهقول معروف، یک برکهی عمیق بهتر از یک اقیانوس سطحی است. به جلو حرکت کنید. کمالطلبی را رها کنید. پیشرفت مهمتر است.
هر روز خدا روز خوبی است، مگر اینکه شما آن را خراب کنید
این درسی است که مادربزرگم به من داده است. او همیشه به من میگفت: «اگر یک روز هم روز خوبی نباشد، تقصیر خودم است». این جملهی او برای من خوشایند نبود و با خودم میگفتم چطور ممکن است که همیشه خودمان مقصر باشیم؟ راستش وقتی میدیدم معلمم نمرهی بدی به من داده و یا برادرم من را کتک میزند و در هیچکدام هم مقصر نبودم از جملهی مادربزرگم متعجب میماندم. اما الان فهمیدهام که هرچیز در زندگی به انتخابهای ما بستگی دارد. اغلب مواقع تصمیمی گرفتهام که باعث اتفاقی شده است– پس در وهلهی نخست این کار را خودم انجام دادهام. من این اختیار را دارم که روز خوبی داشته باشم یا بد. من در دقیقههای بد زندگی میدانم که خودم با دست خودم کاری کردهام که اینطور شده است و این نکته را نیز میدانم اگر شاد بودم خودم خواستهام شاد باشم؛ بههمین سادگی.
برای خودتان مسئلههای مختلفی طرح کنید
من از یک دسته از آدمها خیلی بدم میآید: کسانیکه مدام درمورد یک مشکل تکراری نق میزنند. من هیچوقت متوجه نشدم این افراد چرا راهحلی برای مسئلهای که مدام از آن ناراحت هستند، پیدا نکردهاند. شاید هم دوست دارند این مسئله را پنهان کنند. من خودم هزارتا مشکل دارم و ترجیح میدهم این مشکلات را به مانند یک چالش درنظر بگیرم. هروقت هم که مشکلی را حل میکنم، انگار مشکل جدیدی بهوجود میآید– اما تلاش دارم که غرق در یک مشکل واحد نشوم.
لحظات شادتری را ایجاد کنید
فهرستی از شادترین لحظات زندگی خود تهیه کنید؛ میبینید که در هیچیک از آنها پول جایی نداشته است (یا حداقل در تعداد اندکی از آنها پول دخیل بوده است). این لحظات شاد معمولا دربردارندهی دستیابی به چالشی برای خودتان بوده یا شبی مفرح و شاد را کنار خانواده و دوستان به چایخوردن مشغول بودهاید و از ته دل خندهاید یا تجربهای فوقالعاده از هر نوع داشتهاید. برای مثال یکی از شادترین روزهای من روزی بود که با دوستم دیوید به تماشای المپیک زمستانی ۲۰۱۰ رفته بودیم و رقابت کانادا و آمریکا بر سر مدال طلا را میدیدیم. تجربهی خیلی فوقالعادهای بود. همهی افراد درون ورزشگاه غریبه بودند، اما انگار سالهاست باهم دوست بودیم. وقتی تیم کانادا مسابقه را برنده شد، همه فریاد شادی کشیدیم. قبل از آن لحظه هیچوقت به کاناداییبودن خودم افتخار نکرده بودم و بابت آن اینقدر خوشحال نبودم. آن روز یکی از شادترین روزهای زندگیام بود. خوب است بدانید این تجر